نقد و بررسی داستانی درباره حضور هیتلر در شمال ایران
به گزارش ارک نیوز به نقل از خبرآنلاین، در این جلسه مصطفی علیزاده، رضا فکری و کیمیا گودرزی نویسنده و منتقد و هادی معیرینژاد نویسنده اثر حضور داشتند.
در ابتدای جلسه بعد از توضیحات نویسنده درباره اثر، رضا فکری ریتم تند و همچنین تعلیق مناسب را از خصوصیات این داستان برشمرد و گفت: «کاراکترهای داستان هر کدام به نحوی و تعمدی دادن اطلاعات را به تاخیر میاندازند و البته متفاوت بودن روایت آنها با هم متناقض نیست و تکمیل کننده داستان است چون این روایت نمیتوانسته یک نفس بیان شود.»
او افزود: «مثلا شخصیت کامرانپور برای دادن اطلاعات درباره وقایع از حمید میخواهد همراه او به رشت سفر کند و در جایی که وقایع اتفاق افتاده است درباره آنها صحبت میکند. و این تاخیر انداختن در اکثر کاراکترها مشاهده میشود.»
او در مورد زمانها در این داستان نیز گفت : «با دو زمان مختلف طرف هستیم که یکی اواخر دهه ۳۰ شمسی و دیگری که در واقع اکنون داستان است سالهای اواخر دهه هفتاد است که شاید بهتر بود زمان اکنون با زمان حال مطابق بود.»
او در مورد ضرباهنگ و ریتم داستان هم گفت: «ریتم این داستان به قدری تند است که حتی از انتظارات مخاطب هم فراتر میرود و بر خلاف برخی از داستانها که مخاطب را خیلی منتظر میگذارند با ریتمی سریع پیش میرود. کلا کتاب را در یک نشست میتوان خواند البته شاید خواننده باید یک پاساژهائی برای استراحت داشت و فصلبندی به این موضوع کمک میکرد.»
در ادامه نشست خانم کیمیا گودرزی مبحث تفاوت و نسبت بین فضای داستان و فضای روایت تاریخی را مطرح کرد و گفت: «برخی از داستانها آن روایت ارسطوئی درباره ماهیت تاریخ را که بر مبنای صحت و واقعیت رخدادها هست مخدوش میکند.»
او با آوردن مثالی از رمان دزیره بحث نسبت بین تاریخ و ادبیات را بررسی کرد و گفت : «در این داستان پیش رو مابا روایتی درست بالعکس رمانهای تاریخی مواجه هستیم یعنی نویسنده موضوعی تاریخی را مطرح میکند اما از آن یک گزارش نمیدهد و ما با چند روایت تاریخی مواجه هستیم که همه آنها هم درست به نظر میرسد.»
او افزود: »در پایان حمید میخواهد روایت خودش را بنویسد اما او هم چون خواننده به قطعیت نرسیده درباره قتل هیتلر به دست پدربزرگش میگوید احساس میکنم ابعاد این معما خیلی بزرگتر از ظرفیت من است.»
گودرزی در پایان گفت: «نکته جالب در مورد این داستان این است که حتی اسم و شخصیت کاراکترها در طول زمان عوض شده مثلا رضا اطواری به کامرانپور، صادق گاریچی به حاج نورچیان ، هلنا به مریم و…. اینها نشان دهنده همان اصل عدم قطعیت رخدادهای تاریخی است که لایه زیرین داستان است.»
در ادامه مصطفی علیزاده بعد از ارایه توضیحاتی درباره اهمیت شروع خوب و گیرا در داستان، پاراگراف آغازین این کتاب را خوب توصیف کرد و گفت: «ابتدا طرح جلد و عنوان کتاب مرا جلب کرد و در مرحله بعد که قسمتهایی از ابتدای کتاب را خواندن مرا به درون قصه جلب کرد.»
او ادامه داد نویسنده در ابتدای داستان معمای خود را حل کرده است و حل شدن این معما را به صفحات دیگر واگذار نکرده و این برای شروع مانند «گزارش یک مرگ» مارکز شروعی ترغیب کننده است که حالا ما غیر از این معما که حل شده دیگر چه می خواهیم بخوانیم.
در ادامه رضا فکری ضعف کاراکتر راوی را یکی از اشکالات داستان دانست و گفت کاش نویسنده بر روی شخصیت حمید و بکگراند روانیاش بیشتر کار میکرد شاید با این کار خواننده هم فرصت بیشتری برای تعمق در داستان پیدا میکرد.
در پایان جلسه علیزاده و فکری متفقالقول گفتند که داستان نباید شکستهنویسی میشد و بهتر بود نویسنده نوشتار را به گفتار نزدیک نمیکرد. جلسه با توضیحات معیرینژاد درباره برخی مباحث مطرح شده پایان یافت.