ادبيات كلاسيك آذربايجان با قطران تبريزي در قرن 11 ميلادي آغاز ميگردد و زيباييهاي بيان، اعتقادات، طبيعت و انسانهاي اين دوره در آثار او منعكس ميگردد و در قرن 12 با ظهور مهستي، خاقاني، نظامي، ابوالعلا گنجوي، مجيرالدين بيلقاني و دهها و صدها شاعر ديگر، هنر آذربايجاني پا ميگيرد و همراه با رنسانس آذربايجان در اين قرن،آثار معماري، خطاطي، نقاشي، موسيقي و شعر نضج ميگيرد و عالمگير ميگردد. از يك سو عمارات و قصرهاي زيبا و بزرگ برپا ميگردد، از ديگر سو صنايع دستي و هنري همهگیر شده، موسيقي آذربايجان وارد ميدان شده و حيات معنوي ـ اجتماعي مردم را رشدمي دهد، فيلسوفان بزرگي چون سهروردي، بهمنيار پا به عرصه مينهند و تكاني در انديشه و افكار جهانيان ايجاد مي كنند، آنگاه مولوي، سلطان ولد، يونس امره، علي خوارزمي، شياط حمزه، احمد يسوي، فقيه، مصطفي ضرير، قاضي احمد برهانالدين با ايدههاي تازه، افكار مردم را گسترش ميدهند، صفيالدين اردبيلي در عرفان، صفيالدين اورموي و عبدالقادر مراغهاي در موسيقي، اوحدي و شبستري در كلام و شعر، دقت و توجه جهان را به خود معطوف ميدارند، آنگاه عمادالدين نسيمي، قاسم انوار، نوايي، حبيبي، كشوري زمينه را براي ظهور ادبيات غني آذربايجان آماده ميسازند تا حقيقيها، خطائيها، فضوليها و صدها شاعر، عالم، خطاط، موسيقيدان، معمار، منجم و… پا به ميدان نهند. آنگاه به دنبال آنان صادقي افشار، خليفه، فدايي، باز هم زمينه را براي ظهور صائب، تأثير و قوسي و صدها شاعر ديگر مهيا كرده و به دنبال آنان واقف، ودادي به همراه صدها شاعر تازه پرداز، رنسانسي ديگر در حيات اجتماعي آذربايجان پديد ميآورند تا زمينهي رشد و استقلال پيش آيد و انديشمنداني در سطح جهاني روي بنمايند و نخستين شرقشناسان از آذربايجان چهره بگشايند و فتحعلي آخوندزاده، توپچي باشي، قليزاده، حقوئرديف، نريمان، شائق به صحنه آيند و وورغونها بتوانند ادبيات آذربايجان رابه جهانيان بشناسانند و به دنبال او هزاران شاعر و اديب در قرن بيستم به منصهي ظهور درآيند. در كنار اين گنجينهي ادبي غني و زوالناپذير آذربايجان، جنبهي ديگر از ادبيات نيز با قدمتي بيشتر و كهنتر پيش چشم مجسم ميشود و آن ادبيات شفاهي مردم آذربايجان است. در اين عرصه، نغمهها، ترانهها، باياتيها، افسانهها، لطيفهها، ضربالمثلها، چيستانها، داستانها، آداب و مراسم خود مينمايد كه از نظر زيبائي، كيفيت بديعي، رمز بزرگي و جاودانگي و دير پايي ملت آذربايجان است. هزاران منظومهي عاشقانه و حماسي از ساختههاي خنياگران بزرگ جهان ـ آشيقها و ديوان شعر اين اوزانها گنجينهاي ديگر است كه در ميان ساير ملتها نميتوان نمونهاي از آنان يافت. اين ادبيات نيز با غنا و توانمندي خويش چشم جهانيان را خيره ميسازد و از خلال آن فرهنگ غني مردم آذربايجان رخ مينمايد. مردم آذربايجان داراي ادبيات شفاهي بسيار كهن و پر باری ميباشد. ادبيات مدون و كلاسيك آذربايجان مديون اين ادبيات شفاهي است. نظامي گنجوي بدون داستانهاي دده قورقود كه در آن زمان در ميان مردم شايع بود نميتوانست خمسه ي خود را خلق كند و بدون ترانههاي عاميانه نميتوانست بزمها بيارايد و رزمها راه بيندازد. بدون ضربالمثلهاي پر بار آذربايجاني نميتوانست اشعاری بنويسد كه امروز هر بیت از آنان چون ستارهاي بر تارك آسمان ادبيات فارسي ميدرخشد و اينها همه ديني است كه ادبيات فارسي بدهكار ادبيات شفاهي مردم آذربايجان است. ادبيات مدون آذربايجان نيز بر اساس غناي ادبيات شفاهي مردم سرافراز گشته است. آثار شفاهي خلق ما در طول هزاران سال گذشته آفريده شدهاند مانند اساطير، افسانهها، داستانها، ضربالمثلها، نغمهها، تاپماجاها، لطيفهها و غيره در عين عبور از سدهها و نسلها صيقل و جلا يافته و به شكل امروزي خود در آمده است. اين ادبيات متفاوت از ادبيات مدون دهان به دهان گشته وبه صورت شفاهي زندگي كرده است. هم چنانكه به صورت شفاهي خلق شده، به همان صورت نيز پخش شده است. بيهيچ ترديدي، ادبيات شفاهي بعد از پيدايش ادبيات مدون نيز همچنان آفريده ميشود و پخش ميگردد و هرگز از انتشار و توسعه باز نمانده و نميماند. اين نمونههاي ادبيات شفاهي بيترديد پاسخگو و ارضا كنندهي خواستهها، اميال، بينشها و افكار و انديشههاي مردم است و همواره دوشاخه ي ادبيات ـ مدون و شفاهي ـ دست در دست هم خواهند توانست خدمتگزار مردم باشند. بررسي منابع اوليهي آفرينش خلق، كشف زمان، محل و اينكه توسط چه كسي اين آفرينش انجام گرفته است بسيار مشكل و دشوار است. به هر حال ميتوان همراه با اين دشواري بررسي، تخمين زد كه نخستين آثار شفاهي با آغاز حيات آدمي همدوره است. نخستين اسطورهها از نقطهي آغازين تاريخ باز آمدهاند. نغمهها و ترانهها، همگام اوليهي انسانها در زمان كار و تلاش بوده اند. اين نغمهها و ترانهها هماهنگ با كار و كوشش دسته جمعي انسانها به وجود آمدهاند.
گروه ديگر از ترانههاي نخستين ادبيات شفاهي نيز نغمهها و سرودهايي است كه در آيين ديني و مراسم عبادت انسانها به كار ميآمده است. اين نغمهها و سرودهاي عبادي ـ ديني مردم، تلاشي در جهت شناخت طبيعت، پديدههاي طبيعي و در تلاش براي تبيين رويدادهاي طبيعي است. انسانهاي ابتدايي از رويدادهاي طبيعي مانند طلوع آفتاب، رعد و برق آسمان، آمدن باران و برف، فراواني محصول درختان و طبيعت، آيين و مراسمي پيدا كرده و به مرور آداب و مراسمي را جزو برنامه ي زندگي خود قرار داده اند. انسانهاي ابتدايي براي تابع كردن طبيعت نسبت به خويش تلاش كرده و سرودهايي آفريدهاند و به رقصهايي دست زدهاند كه امروزه نيز به شكلي هنري براي ما باقي ماندهاند در حاليكه در اصل اين رقص و آوازها، اهداف بزرگتري بغير از شاديهاي امروزي را پي ميگرفتهاند.