شمس تبریزی
شمس تبریزی از گفتار و رفتار گزنده ی مریدان خودبین و تعصّب كور و آتشین قونویان، رنجیده شد و چاره ای جز كوچ ندید. از این رو، در روز پنجشنبه، 21 شوال، سال 643 یعنی پس از شانزده ماه همدمی با مولانا، شهر قونیه را به مقصد دمشق ترك گفت.
شمس تبریزی در حجاب غیبت فرو شد و مولانا نیز در آتش هجران او بی قرار و ناآرام گشت. مولانا پس از آگاهی از اقامت شمس در دمشق نخست غزل ها و نامه ها و پیام ها، و بعد فرزند خود سلطان ولد را با جمعی از یاران در جستجوی شمس به دمشق فرستاد و پوزش و پشیمانی مردم را از رفتار خود با او بیان داشت و شمس این دعوت را پذیرفت و سال 644 با بهاء ولد به قونیه بازگشت. اما این باز نیز با جهل و تعصب عوام روبه رو شد و ناگزیر به سال 645 از قونیه غایب گردید و دانسته نبود كه از قونیه به كجا رفت.
به علاوه شمس تبریزی بارها گفته است كه: بزرگترین اولیاء ا… همیشه در خفا می مانند. او خودش به تلاش هایی كه برای پنهان نگهداشتن مقام معنوی اش از دیگران می كرد اشاراتی دارد. وقتی قونیه را ترك كرد احتمالا به یك زندگی آرام و بی سر و صدا بازگشت.
مدفن شمس تبریزی
در منابع موجود از مقصد سفر شمس چیزی نیامده است، ولی نشان تربت او را در جاهای مختلف از جمله در خوی داده اند، و در چه سالی ندای حق را لبیك گفت، و چه مدت بعد از غیبت از قونیه زنده بود، نظرها و اقوال متفاوت وجود دارد كه حالت افسانه ای بر خود گرفته است.
قدیم ترین جایی كه از وجود مدفن شمس تبریزی در خوی ذكر رفته در مجمل فصیحی (تألیف شده در 845 هـ) است كه در حوادث سال 672 هـ می گوید: »وفات شمس الدین تبریزی مدفونا به خوی كه مولانا جلال الدین بلخی المعروف به مولانای روم اشعار خود را به نام او گفته…« در همان كتاب دومین بار در حوادث سال 698 هـ در ذكر وفات شیخ حسن بلغاری آمده: »… خرقه از دست شیخ الكامل المكمّل الواصل شیخ شمس الدین التبریزی كه به خوی مدفون است گرفته«.