قرن ها تولید برنج در گیلان و خلأ بازار مرجع
پایگاه خبری ارک :
حدود 2300 سال از تولید برنج در جلگه گیلان می گذرد. جلگه ای که به لحاظ شرایط منحصر به فرد جغرافیایی، همچنین اکولوژی های متعدد اقلیم خود، هم اکنون مرغبوترین برنج جهان را تولید می کند.
دم سیاه آستانه، نام برنجی است که در کتاب گینس ثبت جهانی شده است و موید این ادعاست که در اسناد معتبر بین المللی، این محصول به عنوان بهترین عالم است و مستندات این کتاب مورد توافق همه ملت هاست. محصولی که نمونه های مشابه آن با کمی فاصله در سایر نقاط جلگه مانند صومعه سرا، شفت، لاهیجان، لنگرود، رودسر و حتی رضوانشهر و دیگر شهرهای مجاور آستانه تولید می شود که اگر از کیفیت بالاتری نسبت به آن شهر برخوردار نباشد پایین تر نیز نیست.
اندر مصائب تولید برنج نیز گفتنی ها بسیار فراوان و میتوان از آن کتاب ها نوشت. برنج کارانی که به سبب تنهایی همیشگی خود در مراحل تولید این محصول استراتژیک، مشقات بسیار فراوانی را تحمل می کنند. گرانی وحشتناک نهاده های تولید، سنتی ماندن قسمت اعظم زمین های زیر کشت به لحاظ سیستم یکپارچه سازی اراضی، سیستم کاملا سنتی آبیاری، روش های فرسایشی و پرهزینه در بحث مبارزه با بیماری ها و بیگانگی با مبارزه بیولوژیک با آفات، عدم دسترسی کشاورزان به سخت افزارهای بخش میکانیزاسیون روز جهان، عدم برخورداری از اطلاعات علمی مناسب، ناکامی مرکز تحقیقات برنج جهت معرفی ارقام مقاوم، و منطبق با ذائقه ایرانی، عدم برخورداری شالیکاران از حمایت های معیشتی و اجتماعی مانند انواع بیمه ها و هزار درد بی درمان دیگر در مجموع سبب آن می شود که کشت برنج به عنوان دومین غذای مردم جهان رفته رفته از چرخه تولید مبتنی بر صرفه اقتصادی خارج شود و در خوشبینانه ترین حالت، تنها به عنوان عادتی از روی اجبار ادامه داشته باشد.
بر همین اساس امروزه شاهد آنیم کمتر جوانی از خانواده ای شالیکار حاضر است شغل پدر برنجکار خود را ادامه دهد و حتی فکر کردن به این موضوع هم برای خیلی ها خنده دار است. زمین هایی که هر روز شاهد تغییر کاربری های آنیم و علیرغم ممانعت های نصفه و نیمه دولتی به سوی ویلاسازی هایی بغض آور تغییر مسیر می دهند و سرانجام کشاورز نگون بخت سرایه دارهمان ویلایی می شود که تا دیروز مالک آن بود و به عنوان نجیب ترین و تنها ترین تولید کننده ایرانی در آن دانه های مقدس برنج می کاشته است.
به تیتر مقاله باز می گردیم؛ لااقل دویست روز کار بسیار سخت در یکی از شرجی ترین نقاط کشور، میان باتلاق هایی مملو از داروهای شیمیایی، تحمل شرایط سخت مالی، دشواری های جوی مانند باران های بی موقع و خشک سالی های کنونی توسط یک کشاورز سپری شده است .حال تصور فرمایید روز برداشت محصول دقیقا روز اول بدبختی های یک شالیکار باشد وقتی هنوز بعد از 23قرن تولید، حتی یک بازار مرجع برای فروش دسترنج او وجود ندارد. جایی که یا دولت در همین روزها بازار را مقابل واردات خارجی وا می دهد یا آنکه قاچاقچی های این محصول چشمان مضطرب برنجکار را مانند صورت آفتاب سوخته اش سرخ و سیاه می کند.
روز برداشت محصول که امروزه با بدترین شکل میکانیزاسیون انجام می گیرد، دستگاه های بسیار بی کیفیت آن هم با قیمت بالا از کشور چین وارد زندگی مردم شده و به دلیل عدم برخورداری از اقل استاندارهای لازم، اتلاف محصول – حین برداشت – در آن بیداد می کند و در بهترین شرایط بین 20 تا 30 درصد محصول در همین مرحله نابود می شود.
محصولی که بالاخره وارد انبار کشاورزانی شده که به دلیل عدم حمایت معنا دار از سوی سیستم بانکی کشور تا خرتناق به سلف خران و نهاده فروشان بدهکارند و می بایست هرچه زودتر محصول را به فروش برسانند. اینجاست که تولید کننده ناتوان تنهایی اش را بیش از پیش احساس می کند و دولت هایی که معمولا در این روزهای بی کسی سفره خود را از سفره مردم جدا می کنند و انگار نه انگار قشر عظیمی از این زحمت کشان نجیب و بی ادعا 40% از بهترین محصول کشورمان را تولید نموده اند.
در این مرحله است که افرادی به عنوان اصطلاحا علاف برنج وارد زندگی مردم می شوند. کسانی که همه دارائیشان یک دستگاه وانت نیسان و یک ترازویی است که امیدواریم شاهین ترازوهای برخی هایشان ضامن آنها در روز قیامتشان نیز باشد.
کسانی که با همین وانت نیسان و ترازو وارد معرکه شده و جهت خرید دسترنج مردم هم ریالی پول نقد ندارند. محصول را با چک های وعده دار از انبارهای آنان خارج نموده و آنرا تحویل اربابان بالا دست خود می نمایند و پس از فروش و برداشتن دلالی خود، چک هایشان را پاس می کنند و البته نقد کردن آن چک ها هم به این سادگی نیست و گاها کار به دادگاه رسیده تا زمان بیشتری کشته شود و مواردی نیز وجود دارد که چک هرگز نقد نشده و طرف کلاه بردار و مال مردم خوار از آب در آمده است.
البته هستند در این میان اندک علافانی که ترازویشان ایرادی ندارد و چک هایشان نیز کم دردسر است اما بحث آن است که چرا این بازار بزرگ و کهن باید دست چنین افرادی باشد و چرا پس از گذشت سالیان متمادی نباید تجارت خانه هایی تخصصی برای این کار پیدا گردد. بازاری که با ارائه محصول به شکل تخصصی و ساماندهی موضوع بسته بندی، در خدمت صادرات باشد و سبب گسترش کارخانجات شالیکوبی مدرن شود. کارخانه هایی که اکنون قسمت دیگری از فلاکت های کشاورزانند و هیچ نظارتی بر عملکرد فنی و محاسباتی آنان نیست و باز هم دستگاه اجرایی متولی همچنان به کناری نشسته و خود را بیگانه با مردم می داند.
بی شک تجارت صحیح برنج و ساماندهی به بازار آن در کنار نیاز به صنایع بسته بندی اگر قلب تولید آن نباشد قطعا نبض کار به حساب می آید و لازم است دستگاههای تخصصی نظارتی مانند شورا های قیمت گذاری و سازمان حمایت از تولید کنندگان و مصرف کنندگان کمی از اتاقهای خود خارج شوند و به میان مردم وشالی سرای آنان بیایند. جایی که حداقل کشاورز و یا کشاورز زاده واقعی را هم میانشان بپذیرند که با توجه واقعیات ملموس مبادرت به این ساماندهی نمایند و بدانند انجام کار با آمار های رایج امکان پذیر نیست. به شکلی که امروزه شاهد آنیم افتادن امور به دست افرادی از علافان، کارخانه داران و اربابانی که از نرنج بازار برنج به سرمایه های هنگفتی رسیده اند و نام این برند بین المللی را نیز در بازارهای داخلی و خارجی نابود می کنند. مخلوط کردن چند برنج از ارقام پرمحصول و ارزان با ارقام اصیل و گرانقیمت و فروختن آن به افراد ناآگاه، آن هم به نام برنج مرغوب سبب شده مشتریان پایتخت و سایر استانهای دیگر هیچ گاه طعم و بوی برنج اصیل و مرغوب گیلانی را ندانند و احساس کنند برنج خالص گران است در حالیکه بازار بی صاحب و گاها پرصاحب و مخلوط کردن ارقام با یکدیگر سبب شده است تشخیص سره از ناسره برای مصرف کنندکان سخت باشد و مار گزیده از سیم آنتن تلویزیون هم می ترسد.
قدر مسلم آن است شرایط روز دنیا می طلبد موضوع جنگ آینده بشر که جنگ غذاست را جدی تر بگیریم و بدانیم ادامه تولید برنج با این مشقات امکان پذیر نیست و علاوه بر فرسایشی بودن مراحل کاشت و داشت و برداشت، بازار فروش آن نیز کاملا بی صاحب است و امیدواریم دستگاه های اجرایی متولی وظایف این بخش از امور مردم را با دقت بیشتری پیگیری نمایند.
7294/2007