استاد رسام نخجوانی، چهره در محاق مانده نقاشی معاصر
نقاشی معاصر
استاد مرتضی رسام نخجوانی از جمله چهرههای درخشان و مشعشع نقاشی معاصر ایران زمین است که به دلیل عزلتنشینی و گریز ار زرق و برقهای رایج محافل هنری، مقام بلندش تاکنون آن چنان که باید شناخته نشده و در محاق مانده است.
در توصیف شأن و عظمت هنری استاد رسام نخجوانی، ذکر همین نکته کافی است که استاد شهریار او را با عبارت «استادم» خطاب می کرد و ابوالحسن اقبال آذر که سر تعظیم در مقابل رضاخان پهلوی فرود نیاورده بود، در هر بار حضورش در آتلیه نقاشی – عکاسی او، آواز سر می داد و با صدای گیرایش، رعشه بر اندام ساختمان محل استقرار آتلیه می انداخت.
با اینکه استاد رسام نخجوانی در هنرستان هنرهای زیبای تهران و در محضر علیمحمد حیدریان، از شاگردان ممتاز کمال الملک، فارغ التحصیل شده بود و همدوره ای هایش در پایتخت، به دلیل نزدیکی به دستگاه قدرت، از همه گونه امکانات مالی و هنری برخوردار شدند، اما او هرگز مسقط الرأس خود را ترک نکرد و عزت نفس و مقام رفیع هنری اش را با هیچ کس و هیچ چیز معامله نکرد.
او که خانه و آتلیه اش در تبریز، خلوت گاه و محفل انس بزرگان و زعمای قوم فرهنگ و هنر بود، به سادگی روزهای نوجوانی و در میان بوم های نقاشی و تاریکخانه عکاسخانه اش – که به عشق «رامبراند» آن را به همین نام نامگذاری کرده بود – قد کشید، به شاخه تنومند درخت تناور هنر نقاشی ایران زمین تبدیل شد و هرگز به فکر تصدی مقام و مسوولیت دولتی نیفتاد.
همین خصوصیت اخلاقی باعث شد که استاد رسام نخجوانی در دایره تریبون های متعدد رسمی و غیررسمی ظاهر نشود، چه او خود تریبونی برای نمایش عظمت شهر و دیارش و آتش زیر خاکستر «تبریز پیر» و هنر و هنرمندان مردمی آن بود؛ در یک کلمه، رسام نخجوانی، هنرمندی مردمی بود که در میان مردم و برای مردم زیست و با زندگی ساده و بی آلایش اش هنر را معنا کرد؛ استاد، هر چند آثار نقاشی متعدد و ماندگاری خلق کرد که امروزه زینت بخش موزه های داخلی و خارجی و مجموعه های خصوصی هستند، اما بزرگ ترین شاهکار او زندگی اش بود.
استاد مرتضی خان رسام نخجوانی که بود؟
استاد مرتضی رسام نخجوانی در سال ۱۲۹۴ خورشیدی در یک خانواده متدین در محله شتربان تبریز به دنیا آمد؛ پدرش مرحوم حاج محمدصادق، از تجار بنام تبریز بود که به کار عتیقه نیز میپرداخت؛ دایی هایش، زنده یادان حاج محمد و حاج حسین نخجوانی، نیز از تجار با فرهنگ و صاحب نام تبریز به شمار می آمدند که ضمن تجارت چای در هندوستان، مجموعه بی نظیر از کتابهای خطی گردآوری کرده بودند و همگی آنها را برای سپردن به نسل های آینده به کتابخانه ملی تبریز اهدا نمودند و از این بابت دین بزرگی به گردن ایران به خصوص آذربایجان دارند.
استاد رسام نخجوانی از دوران طفولیت عشق و اشتیاق شدیدی به نقاشی داشت، اما جو فرهنگی – اجتماعی جامعه آن روز که آمیخته با خرافات و تعصبات سنتی بود، نه تنها مانع می شد که فردی از افراد یک خانواده مذهبی، متدین و متشخص با اعلام نوعی تجددخواهی به هنر، آن هم هنر نقاشی، روی آورد، بلکه مخالفتها و ممانعت های پنهان و آشکار خانواده با هنر نقاشی استاد چنان شدت یافت که در نهایت او را به تبعید به اتاق کوچک گوشه حیاط منزلشان ناگزیر کرد.
طرد شدن و زندگی در یک اتاق کوچک با کمترین امکانات از یک سو و عدم توانایی برای تهیه حداقل لوازم نقاشی مورد نیاز از سوی دیگر، تأثیرات بسیار منفی در روحیه لطیف استاد در عنفوان جوانی به جای گذاشت، به گونهای که آثار رنج ها و دردهای آن دوران را می توان در تمام آثار او مشاهده کرد.
در چنین شرایطی، داییهای استاد رسام نخجوانی که خود در زمره چهره های سرشناس حوزه فرهنگ و هنر ایران زمین به شمار می آمدند، به داد وی رسیدند و مرحوم حاج حسین نخجوانی که محققی ارزنده بود و در عین حال با هنر نقاشی آشنایی داشت و گاهگاهی هم دست به قلم می برد، او را نزد استاد حسین میرمصور ارژنگی در مدرسه صنایع مستظرفه تبریز برد؛ میرمصور که با مرحوم حاج حسین دوستی و الفتی دیرینه داشت، رسام نخجوانی را که آن موقع ۲۳ ساله بود، به آسانی به حضور پذیرفت و پس از گرفتن آزمون عملی، از استعداد شگرف وی در نقاشی ابراز تعجب و از همان روز اجازه ورودش به کلاس سوم هنرستان را صادر کرد.
از هم دوره ای های استاد مرتضی نخجوانی در آن سالها می توان به مرحوم سید مهدی چهره پرداز اشاره کرد که سیاه قلم را خیلی خوب کار می کرد و بعدها در فعالیت های نمایشی و تئاتر و آواز ایرانی وارد شد؛ احمد عماد از دیگر همدرس های استاد رسام نخجوانی در آن سال ها – اوایل دهه ۱۳۱۰ شمسی – بود که در زمینه طراحی و بافت قالی از اساتید بنام شد.
استاد میر مصور ارژنگی با اینکه بسیار سختگیر بود و کمتر کاری از هنرجویان را میدید و ایراد نمی گرفت، اغلب سیاه قلم های مرحوم چهره پرداز و آبرنگ های رسام نخجوانی را می پسندید و در کارگاه خود نگه می داشت؛ استاد مرتضی رسام نخجوانی دوره شش ساله هنرستان را تحت تعالیم استاد میر مصور ارژنگی در سه سال به پایان رساند و بنا به تشویق و توصیه وی برای ادامه فراگیری نقاشی، باز در معیت مرحوم حاج حسین نخجوانی که او را در کف حمایت خود گرفته بود، به تهران رفت و در مدرسه صنایع مستظرفه که اکنون هنرستان عالی هنرهای نوین کمال الملک خوانده می شد، به حضور استاد علی محمد حیدریان راه یافت که خود از شاگردان مبرز کمال الملک بود.
استاد حیدریان پس از دیدن چند اثر از کارهای رسام نخجوانی، قلم وی را پسندید و گفت که «ایشان خودشان نقاش هستند» و به این ترتیب مرتضی خان در کلاس چهارم هنرستان ثبت نام کرد؛ از همکلاسی ها و هم دوره ای های آن زمان استاد رسام نخجوانی میتوان به چهرههایی مانند ویشکایی، حسین کاظمی، جواد حمیدی، جلایر و صنعتی زاده اشاره کرد؛ استاد رسام نخجوانی پس از طی دوره هنرستان و دریافت «تصدیق ممتاز» که معادل لیسانس امروزیست، عازم تبریز شد؛ او در آن زمان حدود ۲۹ سال داشت.
استاد رسام نخجوانی در بازگشت به تبریز، چون حال و هوای شهر را با هنر نقاشی موافق و همسو ندید، به دلیل یادگیری فن رتوش در مدت اقامت و تحصیل در تهران، برای گذران زندگی در صدد دایر نمودن یک آتلیه عکاسی بر آمد و چون علاقه شدیدی به آثار رامبراند – نقاش بزرگ هلندی – و سایه روشن هایش داشت، نام آتلیه عکاسی اش را «رامبراند» گذاشت؛ آتلیه رامبراند به زودی شهره شهر شد و محل اجتماع نخبگان و چهره های معروف فرهنگی، هنری و علمی و ادبی تبریز گشت.
یادگیری فن رتوش و ورود به حرفه عکاسی، تاثیر شگرفی در کار نقاشی استاد رسام نخجوانی گذاشت و به زودی او را به یکه تاز نقاشی در آبرنگ به شیوه پرداز تبدیل کرد؛ با اینکه قبل از استاد رسام نخجوانی، اساتید زبده ای چون میرمصور، کمالالملک، وارطانیان، طاهرزاده بهزاد و صنیع الملک نیز آبرنگ را به شیوه پرداز کار کرده بودند، ولی آثار پرداز نخجوانی، به تایید اهل فن و کارشناسان هنری، تفاوت ماهوی با آثار دیگران دارد و این تفاوت در تکنیکهای اجرا، نرمی و غنای رنگ و نیز در جهات متعدد سایه روشن و مهمتر از همه ریز بودن عناصر تشکیل دهنده پرداز یعنی نقطه ها نمود عینی می یابد.
آتلیه رامبراند، محفل فرهیختگان و چهره های فرهنگی تبریز
آتلیه عکاسی رامبراند استاد نخجوانی به زودی به محملی برای آمد و شد چهرههای سرشناس تبریز دهه های ۱۳۳۰ تا ۱۳۵۰ تبدیل شد و پایه های دوستی استاد با شخصیت های بی نظیری مانند شهریار و اقبال آذر در آنجا شکل گرفت که تا آخر عمر دوام داشت.
آتلیه عکاسی رامبراند در اصل کارگاه نقاشی استاد رسام نخجوانی نیز محسوب می شد و دیوارهای آن مزین به تابلوهای آماده و نیمه تمام بسیاری بود که هر یک دنیایی از ناگفتنی های درونی استاد و جامعه پیرامونی او را به زبان تصویر بازگویی می کردند؛ کارگاه استاد رسام نخجوانی آکنده از تابلوهای نیمه تمام بود، زیرا او عادت داشت وقتی از تابلویی خسته شد، سراغ تابلوی دیگر برود و به همین دلیل هنوز هم بعضی از کارهایش ناتمام است.
با توجه به جایگاه والای استاد رسام نخجوانی در میان هنردوستان و نقاشان ایران، وقتی هنرستان هنرهای زیبا در سال ۱۳۳۶ شمسی در تبریز تاسیس شد، او به همراهی استاد علی اکبر یاسمی، قدم پیش گذاشتند و برای اعتلای نام دیارشان در سپهر هنر ایران از هیچ کوشیی دریغ نکردند؛ از همین رو ۲ سال بعد ۳۵ هنرجو زیر نظر این دو استاد زبده و نام آور نقاشی ایران تمرین خط و ربط می کردند تا در آینده نسل جدیدی از نقاشان پرورش یابد که شهرت بعضی از آنها مرزهای ملی را در نوردد و برخی از آنها حتی در پایتخت های اروپایی سری در میان سرها درآورند.
در همان سال هایی که استاد در هنرستان هنرهای زیبا که امروزه به نام هنرستان میرک خوانده می شود، تدریس می کرد، آتلیه نقاشی – عکاسی رامبراند، محل رجوع شخصیت های بزرگ بود و علاوه بر محفل هنری، یک محفل ادبی نیز با حضور شخصیت هایی مانند ابوالحسن خان اقبال آذر، استاد محمدحسین شهریار، میرزا جعفر آقا سلطان القرایی، میرودود سیدیونسی، ابوالقاسم صدرائی، دکتر مهدی روشن ضمیر، حاج اکبر هریسچی و خیلی های دیگر در آنجا شکل گرفته بود.
از این گذشته، آتلیه رامبراند در سه راه طالقانی تبریز، محل مراجعه بزرگان فرهنگ و هنر کشور نیز بود، به گونه ای که کسانی مانند استاد تاج اصفهانی و استاد غلامحسین امیرخانی نیز در هنگام سفر به تبریز، سری به آتلیه استاد رسام نخجوانی می زدند و لحظاتی را با هنری نقاشی و عکاسی استاد و چای های منحصربفردش که از آمیختن چای دارجلینگ با چند طعم دیگر به دست می آورد و مزه بی مانندی داشت، بی نصیب نمانند.
استاد رسام نخجوانی بعد از عمری تلاش هنری در سال ۱۳۵۷ با سمت کارشناس عالی هنر از وزارت فرهنگ و ارشاد بازنشسته شد و در سال ۱۳۶۱ از طرف اداره ارزشیابی هنری آن وزارتخانه به دریافت نشان درجه یک هنری نایل آمد.
فرهنگ و هنر در سلاله نخجوانی
نخجوانی ها از خانواده های قدیمی و نجیب تبریز هستند که در تاریخ معاصر با دو تاجر فرهنگ دوست شان به نام های حاجی محمد و حاجی حسین نخجوانی شناخته شده اند.
هر چند امروزه این خاندان دهها شاخه گشته و هر یک در دیاری و مکانی سکنی گزیده اند، اما نقبی به اعضای آن با نام های خانوادگی مشابه یا متفاوت، از پایداری علقه های فرهنگی – هنری در میان آنان با گذشت دهه ها حکایت می کند؛ بهترین شاهد این مدعا استاد فقید مرتضی رسام نخجوانی و برداران مرحوم اوست.
استاد در سال ۱۳۳۷ شمسی و در ۴۳ سالگی با خانم فریده فخیمی که خود یک فرهنگی تمام عیار بود، ازدواج کرد و نتیجه آن یک فرزند پسر و ۲ فرزند دختر بود که پسرش، استاد مجتبی نخجوانی، چراغی را که پدر در فرا روی هنر نقاشی انداخته بود، همچنان روشن نگه داشته و آتلیه او در نبش چهار راه ۱۷ شهریور تبریز، امروزه محل مراجعه چهره های سرشناس فرهنگ، هنر و ادب این دیار زرخیر و هنرمندپرور است.
استاد رسام نخجوانی دو برادر به نام های فیروز و علی داشت که آنان نیز همچون برادر مهتر، از نوادر روزگار و در دانه های فرهنگ و هنر تبریز بودند؛ اولی نیز راه برادر بزرگ تر در پیش گرفت و به نقاشی و مجموعه داری اشیای عتیقه می پرداخت و دومی نیز از عکاسان بنام تبریز بود.
استاد مجتبی نخجوانی در پندار، گفتار و کردار، یادگار و خلف به حق پدر استادش است و آتلیه او که لطافت طبع، صراحت لهجه و به ظرافت سلیقه می باشد، امروزه محل رجوع شخصیت های فرهنگی، هنری و ادبی تبریز است، چه او نزدیک ترین فرد به پدر و رابط دو نسل از هنرمندان و هنردوستان تبریزی است که اکنون با استواری تمام از قلعه هنر کشورمان در جگرگوشه ایران صیانت می کند.
استاد مرتضی رسام نخجوانی که از اوایل سال ۱۳۷۹ نشانه های ابتلا به سرطان خون در بدنش هویدا شده بود، پس از تحمل سه سال بیماری و پس از ۲۰ روز بستری در بیمارستان شهید مدنی تبریز، ساعت ۲۳:۳۰ دقیقه چهارشنبه ۸ مرداد ۱۳۸۲ در منزلش، رخ از این جهان خاکی برکشید.