دولت با همه جهان ارتباط داشته باشد اما معیشتی مردم تغییر نکند، بیفایده است
یوسف مولایی نوشت: اگر دولت ایران، دامنه وسیعی از تحرکات ارتباطی با جهان را در دستور کار قرار دهد، اما نتیجه این ارتباطات در زندگی معیشتی مردم نمود نداشته باشد، عملا بیفایده خواهد بود. در واقع مجموعه تحولات حوزه دیپلماسی باید در عرصه اقتصادی نمود و عینیت پیدا کند.
به گزارش ارک خبر،یوسف مولایی در یادداشتی با عنوان «دیپلماسی در خدمت اقتصاد» در روزنامه تعادل نوشت: مجموعه تحرکات دیپلماسی باید به بهبود شاخصهای اقتصادی و راهبردی منجر شود. این ریشه و بنیان فعالیتهای حوزه سیاست خارجی است. نه فقط ایران، بلکه اساسا هر کشوری در پهنه عالم به دنبال تامین منافع خود از طریق دیپلماسی است.
اگر دولت ایران، دامنه وسیعی از تحرکات ارتباطی با جهان را در دستور کار قرار دهد، اما نتیجه این ارتباطات در زندگی معیشتی مردم نمود نداشته باشد، عملا بیفایده خواهد بود. در واقع مجموعه تحولات حوزه دیپلماسی باید در عرصه اقتصادی نمود و عینیت پیدا کند. در ایران با توجه به ساختار سیاسی خاص کشورمان، تصمیمسازیها در حوزه بالادستی صورت میگیرد و تا اراده سیاسی مقامات ارشد نظام نباشد، هیچ حرکتی در حوزه دیپلماسی رخ نمیدهد. بنابراین وقتی نشانههایی از تحرک در حوزه دیپلماسی مشاهده میشود، مانند رفت و آمدها، نشستها، برقراری روابط دیپلماتیک با عربستان و… نشان از آن دارد که انعطاف و چرخشی در حوزه سیاست خارجی ایران رخ داده است. به عبارت روشنتر، اراده تصمیمسازان اصلی کشور، بر این امر قرار گرفته که ایران وارد مرحله جدیدی از مناسبات بینالمللی شود.
دوره جدیدی که میتوان گفت، استوار است به تنشزدایی؛ هم با همسایگان و هم با کشورهایی که ایران به نوعی با آنها مشکل داشته است. در دوره تازه تلاش برای بهبود مناسبات در دستور کار قرار گرفته که برآمده از اراده مقامات ارشد نظام است. پرونده اصلی که در رابطه با همسایگان مطرح است، اغلب مبتنی بر مسائل سنتی چون؛ حسن همجواری، مبادلات اقتصادی، گسترش و ارتقای مناسبات سیاسی، تنشزدایی در منطقه، بالا بردن سطح همکاری و… استوار است. در سیاست خارجی هم تحرکات اخیر فعلا بر محور حل پرونده هستهای و احیای برجام میچرخد و خروجی آن هم میتواند باعث ایجاد اعتماد بین ایران و کشورهای ۱+۴ و امریکا شود. نتیجه نهایی این گزاره هم تنشزدایی است.
اما باید توجه داشت، همه این تحرکات تازه باید در اقلب یک استراتژی واحد برنامهریزی شود. باید به این پرسش بنیادین پاسخ داده شود که از مجموعه این تعاملات و نشست و برخاستها با عربستان، سفر به امریکای لاتین و… قرار است چه نتیجهای حاصل شود؟ آیا همه این سفرها و رفت و آمدها به بهبود وضعیت معیشتی مردم و کشور کمک میکند و باعث افزایش رضایتمندی عمومی میشود یا نه؟ در غیر این صورت هرچند ممکن است این تعاملات تازه به لحاظ سیاسی جذاب باشند، اما نتیجه نهایی آن اگر بهبود معیشت جامعه نباشد، مردم این تعاملات را تایید نکرده و رضایت عمومی حاصل نمیشود. در این میان، ایران به دنبال عینیت بخشیدن به سند برجام (امضا شده در سال ۲۰۱۵) است، اما غربیها تلاش میکنند دامنه مذاکرات به موضوعات وسیعتری برسد.
باید توجه داشت که برجام در سال ۲۰۱۵ در یک زمینه خاص و تحت شرایط خاص میان ایران و کشورهای ۱+۵ منعقد شد. آن شرایط، آن نیازها و پیش نیازها از میان رفته است و دوران جدیدی حاکم شده است. ایران فعالیتهای هستهای خود را گسترش داده و هم در بخش غلظت غنیسازی و هم در حوزه توسعه دانش هستهای، سانتریفیوژها، ذخیره اورانیوم و… کارهای متفاوتی انجام شده است و دیگر نمیتوان به سالهای قبل بازگشت. امریکا هم تحریمها را تشدید کرده و فشارها بر ایران را بالا برده است. به نظر میرسید غرب به دنبال آن است که مذاکراتی تازه را برای رسیدن به قالبی جدید آغاز کند.
غرب به دنبال آن است که دست بالا را در مذاکرات داشته باشد و مشکلات وسیعتری را حل کند. ایران هم تلاش میکند ابتدا تحریمها را لغو کند و بعد سایر پروندهها را دنبال کند. ایران دانش هستهای خود را افزایش داده، مهارتهای جدیدی در حوزه فعالیتهای هستهای دست یافته، بنابراین حاضر نیست که دست بالا را در اختیار غربیها قرار دهد. معتقدم غرب بعید است که توافق ۲۰۱۵ بازگردد و تلاش میکند قالب حقوقی جدیدی را طراحی و اجرا کند. باید دید نهایتا کدامیک از این گزارهها محقق میشود و کدام طرف میتواند منافع حداکثری مورد نظر خود را برداشت کند؟