داستان تلخ یک پل عابرپیاده
![](https://ark-news.ir/wp-content/uploads/2016/05/82073367-70722235.jpg)
پایگاه خبری ارک :
اهالی منطقه میرداماد درباره این تغییر، روز حادثه و خودکشی مرد نظرات متفاوتی دارند.
کنار پل عابرپیاده میرداماد یک پارک کوچک است که اغلب اوقات خالی است. پیرمردی حدودا ٦٠ساله هر روز تعدادی تابلوی نقاشی آبرنگ با قاب سفید را مقابل پیاده رو میچیند و خودش روی جدول مینشیند. میگوید: «آن روز عصر که این اتفاق افتاد اصلا کسی حضور این مرد را روی پل ندید. او با یک ریسمان آبی رنگ در دست روی پل رفته و آن را به میلههای حفاظ گره زده. من اگر او را میدیدم و میدانستم که قصد خودکشی دارد حتما کاری میکردم که از تصمیمش منصرف شود. اما انگار هیچ کس او را ندید. مردم وقتی متوجه مرد شدند که او فریادی کشید و از طنابدار پایین افتاد. حالا بعد از آن روز هر عابر پیادهای را میبینم که از پل بالا میرود دقت میکنم و ناخودآگاه ذهنم به سمت حادثه آن روز میرود.»
مرد دستفروش وقتی میشنود مردی که خودکشی کرده ٦٧ ساله بوده میگوید: «من زندگی سختی دارم. یک دخترم را تازه عروس کردهام و یک دختر و پسر بیکار هم در خانه دارم که هر دو در دانشگاه آزاد درس خواندهاند. بازنشسته یکی از ادارههای دولتی هستم. حقوق بازنشستگی کفاف زندگیام را نمیدهد. هر روز صبح که از خواب بیدار میشوم به این امید هستم که زندگی بهتر میشود. ما مردهای کارمند عادت کردهایم که هر روز صبح از خانه بیرون بیاییم و عصر به خانه برگردیم. برای من سخت است به عنوان یک کارمند بازنشسته آن هم با این سن و سال بیایم اینجا دستفروشی کنم اما اگر توی خانه بمانم و درگیری بچهها وهمسرم را ببینم دیگر اعصابم نمیکشد و بعید نیست به روزگار این مرد دچار شوم.»
او تغییر جمله روی بنر را بارها دیده و میگوید: « این جمله خوب است ولی کسی که میخواهد خودکشی کند فلسفه خودش را دارد.»
دو کارگر شهرداری که مشغول جمع کردن شیلنگهای آب داخل پارک هستند از صدای آژیرهای آتش نشانی متوجه حادثه شدهاند. آنها هر کدام جداگانه حادثه آن روز را با دوربینهای موبایلشان ضبط کردهاند و برای دوستانشان فرستادهاند. یکی از آنها نظرش را درباره خودکشی با لبخند نشان میدهد و دیگری وقتی میشنود آیا تا به حال قصد خودکشی داشته یا نه چشمهایش گرد میشود و میگوید: «خدا بزرگه. از روزی که این مرد روی پل خودکشی کرد جرات نمیکنم از بالای آن رد شوم.»
نه پیرمرد و نه کارگرهایی که هر روز این مسیر را چندین بار طی میکنند متوجه تعویض شعار تبلیغاتی بنر روی پل نشدهاند. اهالی بازار بزرگ میرداماد از نخستین کسانی هستند که زودتر از بقیه تصویر خودکشی مرد را دیدهاند. فروشنده یکی از بوتیکهای فروش لباسهای نوجوانان و جوانان (لباسهای با مارکها شلوغ و…) میگوید: «من مدتی در بازارناصرخسرو کار میکردم. گاهی پیش میآمد که دخترها و پسرهایی برای خرید داروی خودکشی به مغازه ما میآمدند کافی بود کمی با آنها صحبت کنی تا بفهمی که چطور به ته خط رسیدهاند.»
او ادامه میدهد: «من هیچوقت تا به حال در زندگیام به فکر خودکشی نیفتادهام. وقتهایی بوده که حتی پولی برای غذا خوردن نداشتهام اما آنقدر کار کردهام تا زندگیام را به جای قابل قبولی رساندهام. به خاطر همین قدر زندگیام را بهتر میدانم.» نزدیک پل عابرپیاده میرداماد یک شعبه بیمه است که کارمندان آن آخرین ساعتهای کاری روز پنجشنبهشان را میگذرانند. وقتی اسم خودکشی و حادثه آن روز میآید یکی از کارمندان زن با صدای بلند میگوید: «من که نرفتم ببینم»
اما تقریبا تمام کارمندان از حادثه آن روز فیلمی در موبایلشان دارند که یا خودشان ضبط کردهاند یا از اینترنت دانلود کردهاند. نظراتشان درباره خودکشی با هم متفاوت است اما تقریبا همگی خودکشی را کار آدمهای ضعیف میدانند. میان این همه تنها یکی از پسرها ساکت است و با شنیدن نظرات بقیه اخمهایش را به هم میکشد. حرفها را میشنود و با چهره ترسیده دنبال فرصت میگردد تا جمع را ترک کند.
حرفها که تمام میشود از محل کارش بیرون میآید و میگوید: «من تو دوره دبیرستان دو بار خودکشی کردم. یه بار تو دوره دبیرستان یک بار هم تو دانشگاه. اما هر بار ناموفق بوده. لحظه خودکشی خیلی وحشتناکه، خیلی سخته، چون هیچ چیزی نیست که بهش فکر کنی و آروم بشی… اگه خودکشی مال آدمای ضعیفه یعنی آدمهای قوی تو اون لحظهها چیکار میکنن؟»
روزنامه اعتماد
تهرام/9343/1831